2024 | سگ سیاه | 狗阵

سگ سیاه

:: 狗阵 ::
#img_alt#
چاکریم، ارادت! خب، فیلم سگ سیاه رو میگی؟ آخ آخ، چه فیلمی بود! ببین، داستان از این قراره که یه موتورسوار بدلکار بوده، اسمش لانگ، یه دورانی واسه خودش برو بیایی داشته، ولی انگار یه گندی زده، ده سالی میره زندون. حالا بعد ده سال آزاد میشه برمیگرده شهر زادگاهش، یه شهر دورافتاده نزدیک کویر گوبی. وقتی میرسه میبینه شهر دیگه اون شهر سابق نیست، خیلیا رفتن، شهر پر شده از سگ های ولگرد. باباشم که یه باغ وحش داشته، اونم کساد شده و خود باباهه هم اوضاعش خرابه، همش میخوره و مریضه. وسط این بدبختی ها، یهو اعلام میکنن که آقا، واسه المپیک پکن سال 2008 دارن شهر رو آماده میکنن، باید سگ های ولگرد رو جمع کنن. یه جایزه هم میذارن واسه کشتن یه سگ سیاه خاص که مردم رو گاز گرفته. لانگ هم اولش میره دنبال جایزه، ولی کم کم دلش واسه سگا میسوزه. یه گروه سگ گیری محلی هستن، با رییسشون عمو یائو رفیق میشه و بهشون ملحق میشه، ولی خب بازم ته دلش راضی نیست به کشتن سگا. بعدش، یه سیرک دوره گرد میاد شهرشون، یه دختری هم تو سیرکه، اسم انگوریه، رقاصه است، اینا با هم یه کم صمیمی میشن. یه سکانس جالبش اینه که لانگ یه سگ سیاه رو میگیره که جایزه داشته، ولی تو راه برگردوندنش به شهر، گیر میفتن تو بیابون، شب میشه و هوا سرد، مجبور میشه با سگه پناه بگیره و سگه باز گازش میگیره! خلاصه این بشر هی گاز گرفته میشه از این سگه! آخرش هم از عمو یائو سگه رو به فرزندی قبول میکنه. یه داستان فرعی هم داره فیلم، یه خلافکار محلی هست به اسم قصاب هو، این دنبال انتقام از لانگه، چون ده سال پیش ظاهرا یه بلایی سر خواهرزاده اش اومده که لانگ توش مقصر بوده. هی سر راه لانگ سبز میشه و اذیتش میکنه. بابای لانگ هم که حالش بدتر میشه، میره بیمارستان و از لانگ میخواد که دستگاه رو ازش جدا کنه. آخر فیلم هم یه زلزله میاد، لانگ سگش رو گم میکنه، ولی بعدش میره سراغ قصاب هو، میبینه مار نیشش زده و نجاتش میده. قصاب هو هم میگه سگه فرار کرده و با لانگ آشتی میکنه. آخرش لانگ سگه رو پیدا میکنه ولی حال سگه خیلی بده و میمیره. ولی قبلش از یه سگ ولگرد دیگه یه توله سگ به جا میذاره! آخر فیلم هم که دیگه ته غم انگیزیش میشه، همه شهر میرن کویر واسه دیدن خورشید گرفتگی، باغ وحش بابای لانگ رو هم باز میکنن حیوونا ول میشن تو شهر خالی. دختره انگوری هم که قرار بوده با سیرک بره، اونا رو ول میکنه سوار اتوبوس میشه میره یه جای دیگه. شب افتتاحیه المپیک پکن هم میرسه، لانگ میره بیمارستان پیش باباش، آخرین پیک رو با هم میزنن و لانگ دستگاه رو از باباش جدا میکنه. بعدش هم شهر رو ترک میکنه با توله سگه میره دل کویر. به نظر من فیلم یه جورایی داره میگه آدم های معمولی تو این توسعه اقتصادی سریع چین جا موندن. بازیگر نقش اول، ادی پنگ، انقدر با سگه تو فیلم رفیق شده بود که بعد فیلمبرداری سگه رو به سرپرستی قبول میکنه، چه باحال! فیلم تو جشنواره کن هم جایزه "نوعی نگاه" رو برده، یه جایزه معتبره دیگه. منتقدها هم اکثرا خوششون اومده از فیلم، میگن فیلم خوش ساختیه و یه جورایی نوآر چینیه با حال و هوای سگ و رفاقت و این چیزا. در کل اگه فیلم های آروم و معنادار دوست داری، "سگ سیاه" رو از دست نده، به نظر من که ارزش دیدن داره.